پسر زمستونی

یه سلام دوباره

1392/5/30 4:55
نویسنده : مهربون خواهر
243 بازدید
اشتراک گذاری

 

س مثل سلام

ع مثل علیک!!!!!

خیلی خیلی دیر اومدم واسه آپ کردن، ببخشید گل پسر.

اون موقع که تصمیم به نوشتن این وبلاگ گرفتم 6 سال داشتی و الان هشت سال و ... یا دقیق ترش با توجه به تاریخ شمار بالای صفحه شما الآن هشت سال و هشت ماه دو روز و سه ساعت و سی پنج دقیقه  سن داری تو این موقع که من دارم ای مطالب و می نویسم شما داری خواب هفت پادشاه و می بینی.شب از نیمه گذشته گرچه تو ایام تابستون ساعت خواب همه مون به هم ریخته و شبا تا یک بیداریم اما به هر حال چیزی از تابستون باقی نمونده و کم کم باید محیا بشیم واسه فصل پاییز فصلی که روز روز اون را با امید فرا رسیدن دوباره ی زادروزت سپری خواهیم کرد گویی این فصل مژده آمدنت را به ما می دهد .

از تمام این حرف ها که بگذریم تو این مدتی که ننوشتم اتفاق های تلخ و شیرینی افتاد .

شاید تلخ ترین اون فوت پدر بزرگمون بوده باشد(در تاریخ91/01/10)ناراحت

و اما سایر اتفاقاتی که شاهد اون بودیم: یکی بالیدن تو بود گلکم از اونجایی که تو نسل شما نظام آموزشی رویه جدیدی رو تحت عنوان توصیفی  در پیش گرفت شما و هم سن و سالات جزو اولین گروه از دانش آموخته های این شیوه هستید خلاصه اینکه کلاس اول ابتدایی و همین طور دوم رو را با درجه بندی++Aیا خیلی عالی به اتمام رسوندی و حالا آماده یاد گرفتن دو دو تا چهار تا میشی.راستی تا یادم نرفته بگم که واسه درس خوندنت چقدر مامان و بابا رو بخصوص مامان رو اذیت کردی امیدوارم سال سومی مرد تر شده باشی و درسات و خودت به خوبی بخونی.

حالاکه حرف از درس و مدرسه افتاد بذار اسم معلم های نازنینت رو بنویسم تا فردا که انشاءالله بزرگ شدی برگشتی به خاطرات این روزات با اسمشون غریبه نباشی

پیش دبستانی :خانم رفیعی

اول ابتدائی: خانم مسلمی

دوم ابتدائی: خانم احدی

از تابستون امسال به کلاس زبان و همینطور شنا میری

قبل از این دو تا کلاس هم یه هفت هشت ماهی میشه که به بسکتبال میری.

محمد مهدی عزیز تو عشق مامانی و بابایی و همین طور من هستی و مامان و بابای خوبمون همیشه سعی در فراهم کردن بهترین ها برای من و تو دارند امیدوارم همیشه سپاس گذار خدا و فرشته های اون که به یقین پدر و مادرمون هستن باشیم

فعلا شب بخیر.خواب

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)